بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
تَبَرطَلَ: رشوت گرفت. بَرطَلَ الْحَوْضَ: سنگ برطيل نهاد برزِه حوض. بَرطَلَ: تطميع كرد. بَرطَلَة: رشوه دادن يا گرفتن. بُرطُل: كلاه اُسقُفى. بُرطُلَة: سايه بان تنگ. بِرطيل - بَراطيل، ج: سنگ يا آهن دراز و پهن كه بدان سنگ آسيا را دندانه كنند، رشوت و ارتشاء. بَرطَلَة، بَرطيل: رشوه. مُبَرطَل: رشوه خوار، رشوه گير. (بَرطَمَ) بَرطَمَةً: ورم و باد كرد از خشم و غضب. بَرطَمَهُ: به خشم آورد او را. بَرطَمَ الَّيْلُ: تاريك شد شب. بَرطَمَ: آتشى شد، از جا در رفت، غرغر كرد. فى قَوْلِهِ تَعالى وَ اَنْتُمْ سامِدُونَ قالَ هِىَ الْبَرطَمَةُ: او از خشم باد كرده (شمائيد ناآگاهان). تَبَرطَمَ: به خشم آمد از سخن. بَرطَم: عاجز در بيان و سخن. بَرطَمَة: نوعى از بازى است. بِرطام و بُراطِم: مرد لب ضخيم. بَرطَمان: ظرف، كوزه. بَرطُومُ السَّقْف: تير سقف. مُبَرطَم: متكبر و غضبناك. (بَرطَنَة): نوعى بازى. (بَرَعَ) صاحِبُهُ بَرعاً، ن: غالب آمد يارش را.