فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی - نسخه متنی

احمد سیاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بَرَق - اَبْراق و بُرقان و بِرقان، ج: بره، ترس، حيرت.

بَرقَة: ترس.

بُرقَة - بُرَق، ج: حاجت، خاك با سنگ و گل درآميخته.

بَرقاء - بَرقا وات، ج: خاك با سنگ و ريگ و گل آميخته بهم.

عَنْزٌ بَرقاء: بز ماده سياه و سفيد.

بُرقان: بدن تابان، درخشان، ملخ رنگارنگ.

بُراق: نام مركب پيغمبر صلى الله عليه و آله در شب معراج.

بَرَّاق: تابان.

بَرَّاقَة: زن با جمال تابان بدن.

بَرُوق: گياهى است كه هرگاه ابر بيند سبز گردد به شكل.

بَرواق: به لغت اهل مغرب گياهى است از جنس سريش، سنگ زرديست مانند سندروس و كهربا.

بَريق: درخشندگى.

بَريقَة - بَرائق، ج: شيركه بر آن روغن يا پيه ريخته.

بُرَيْقَة: بز ماده را وقت دوشيدن شير به اين اسم خوانند.

بارِق: ابر با درخشش.

بارِقَة: شمشيرها.

اَبْرَق - اَبارِق، ج: خاك يا سنگ و ريگ در گل بهم آميخته، ريسمان دو رنگ و هرچه كه در آن سياهى و سفيدى باشد، داروئيست قوت دهنده حافظه، مرغى.

اِبْريق - اَباريق، ج: آب دستان، آفتابه (معرب اِبريز): شمشير خوب و تابان، كمان درخشان، زن جميل تابان.

بَرقان: ديوار چوبى، پاراوان، پرده.

اَبْرَقَ: برق او را گرفت، برق زده شد، تلگراف كرد، چهره اش درخشيد.

عُيُونٌ بَرَّاقَة: چشمان گيرا و درخشنده.

بارِقَة: تندر، ابرى كه صداى رعد كند.

بَرق: تلگراف، درخش آسمان.




/ 5263