فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
مَبْرَك - مَبارِك، ج: جاى خواب شتران.
(بِركار) و بيكار: پرگار معروف كه به آن دوائر رسم كنند.
(بُركان): كوه آتش فشان.
(بَركَعَ) بَركَعَةً: بريد و بر زمين زد يا بر چهار دست و پا ايستاد، بر دو زانو افتاد.
تَبَركَعَ: به نشستگاه افتاد.
بُركُع: مرد كوتاه، كره شتر كه گردنش به زمين نرسد.
بُركُوع: گرسنگى سخت.
(بَرَمَ) الْاَمْرَ بَرماً، ن: استوار كرد كار را.
بَرِمَ بِهِ بَرَماً، ف: عاجز شد و بيقرارى كرد از اندوه.
بَرِمَ بِحُجَّتِهِ: قصد آوردن حجت و دليل كرد بيادش نيامد.
بَرم، اِبْرام: محكم كردن.
اَمْ اَبْرَمُوا اَمْراً فَاِنَّا مُبْرِمُونَ (آيه): يا كارى را محكم كرده اند پس ما محكم كنندگانيم.
اَبْرَمَهُ اِبْراماً: عاجز كرد و بستوه آورد او را.
اَبْرَمَ الْاَمْرَ: محكم كرد كار را.
اَبْرَمَ الْحَبْلَ: تابيد دوتاه ريسمان را.
اِبْرام: لباس را ريسمان دوتاه تابيدن.
بَرَمَ الْحَبْلَ: پيچيد، تابيد، نورديد.
بَرَمَ، اَبْرَمَ: تصويب كرد، تصديق كرد، تثبيت كرد.
اَبْرَمَ: دور زد، چرخيد، سر به راست و چپ نزد.
مُبْرِم: چيننده ميوه درخت طاق، ديگ سنگى تراش، يا كننده سنگ ديگ از كوه، مرد حريص بيمزه گوى.
مُبْرَم: جامه كه دوتاه بافته باشند و نوعى از ريسمان و جامه دوتاه برهم تافته.
تَبَرَّمَ بِهِ: بستوه آمد و ملول گرديد.