بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
بُرهان: روشن، حجت، دليل، بيان واضح. قَدْ جائَكُمْ بُرهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ (آيه): بتحقيق آمد شما را دليل روشنى از خداوندتان. مُبَرهَنٌ عَلَيْهِ: به ثبوت رسيده. (بِرواز(: )عربى آن اِطار و كفاف) آنچه احاطه دارد به چيزى مانند قاب آئينه و غيره. پَرُوتِستو: اعتراض رسمى، احتجاج، واخواست كرد، گواهى نكول برات را خواست. پَرُوتُوپلازم: جرم زنده، پروتوپلاسم. پَرُوتُوكُول: صورت مجلس سياسى. (بَراهُ) اللَّهُ بَرواً، ن: آفريد او را خدا. بَرَوْتُ النَّاقَةَ و اَبْرَيْتُ: حلقه كردم در بينى شتر. بَرو: تراشيدن تير و چوب و قلم و غيره. ناقَةٌ مُبَراةٌ: ماده شترى كه در بينى او حلقه كرده شده. بُرَة - بُرىً و بُرات و بُرين و بَرين، ج: حلقه بينى شتر از مس و موى و غيره، هر حلقه مانند خلخال و دست بند. بُرَةٌ مَبْرُوَّةٌ: جوف بينى شتر تراشيده شده. (بَرَى) السَّهْمَ بَرياً، ص: تراشيد تير را. بَرَى الشَّىْ ءُ: آشكار و ظاهر شد. بَرَى الدَّابَّةُ: لاغر شد و گوشت او ريخت. اَبْرَيْتُ الْبَعيرَ: خراشيدم جوف بينى شتر را. بَراهُ السَّفَرُ: مانده و لاغر كرد او را سفر. اَبْرى اِبْراءً: به خاك و نيشكر رسيد. باراهُ مُباراةً: برابرى و نبرد نمود با وى در كارى. بارى اِمْرَاَتَهُ: صلح كرد بر جدائى با زن خود. تَبارَيا: با هم معارضه كردند. اِبْتَرَى السَّهْمَ: تراشيد تير را.