فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
بَيْزار - بَيازِرَة، ج: (معرب بازدار و بازيار) كشاورز، دهقان، آلت نره.
بَزيرَةُ مِياه: لوله آب كش.
بَزيرَةُ كَهْرباء: سرپيچ لامپ برقى.
بَزْبُور: لوله.
بَزَّارِىّ: كار بى ترتيب، سرسرى.
اَبْزار: ادويه، چاشنى.
مُبَزَّر: دانه دار، تخمى.
بَزْرَميط: حيوان دو رگه، دو تخمه.
مِبْزَر: جامه كوب گازران.
مَبْزُور: مرد بسيار فرزند.
(بُزُرج( و بَزرُج: )معرب بزرگ).
(بَزُعَ) الْغُلامُ بَزاعَةً، ك: ظريف و مليح و نمكين گرديد كودك.
تَبَزَّعَ الْغُلامُ: ظريف و مليح و نمكين گرديد كودك.
تَبَزَّعَ الشَّرُّ: بزرگ شد فتنه و به هيجان آمد بدى.
بَزيع - بَزيعَة مؤنث: كودك ظريف و مليح كه بى پرده حرف زند، مرد ظريف.
بُزاع: مرد ظريف چرب زبان.
(بَزَغَتِ) الشَّمْسُ بَزْغاً و بُزُوغاً، ن: روشن و تابان شد آفتاب.