بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
بَزَلَ الْاَمْرَ: قطع كرد آن كار را، يكطرفه كرد. بَزَلَ الرَّاْىَ: يكطرفه و يكسو كرد عقيده را. بَزَلَ نابُ الْبَعيرِ بَزْلاً و بُزُولاً: بيرون آمد دندان نيش شتر. بَزَّلَهُ تَبْزيلاً: شكافت آن را. تَبَزَّلَ و اِبْتَزَلَ: شكافته شد. تَبَزَّلَ الْخَمْرَ و اِبْتَزَلَ: دَرِ خم شراب را سوراخ كرده بيرون آورد. اِبْتِزال: شكفتن غنچه. اِسْتَبْزَلَ الدَّنَّ: شراب صاف كرده از خم بيرون آورد. بَزْل: سختى، بيرون كشيدن آب از شكم. بُزل: گوسفند ماده. بازِل - بَوازِل، ج: دندان نيش شتر، مرد خبير و تجربه كار. - بُزَّل و بَوازِل، ج: شترى كه دندان نيش برآورده باشد (اين در سال نهم او است و مذكر و مؤنث يكسان است)، يعنى هشت سالش تمام شده، امر سخت و مشكل. بازِلَة: جراحتى كه پوست را شكافد و خون از آن روان باشد، رفتار سريع. ما عِنْدَهُ بازِلَةٌ: نيست نزد او مالى. بَزُول - بُزُل، ج: شتريست كه دندان نيش برآورده باشد. بُزال: سوراخى كه در خم شراب كنند تا بيرون آيد، شير چليك يا شير آب انبار. بِزال: آلتى است آهنى كه با آن خم شراب و غيره را سوراخ كنند، پيچ سر بطرى بازكن. بَزْلاء: بلاى بزرگ، كارهاى سخت، رأى نيكو. خَطَةٌ بَزْلاء: امرى كه فاصل حق و باطل باشد. بَزَلَ الزَّجاجَةَ: بطرى را باز كرد. مِبْزَل: آلت جراحى. رَجُلٌ تَبْزِلَةٌ و تِبْزِلَّة: مرد كوتاه قامت. مِبْزَل و مِبْزَلَة: آنچه بدان آب و شراب و غير آن را صاف كنند. (بَزَمَ) عَلَيْهِ بَزْماً، ض ن: به دندان نيش گزيد او را. بَزَمَ بِالشَّىْ ءِ: برداشت آن را، حمل كرد. بَزَمَ النَّاقَةَ: دوشيد آن را با دو انگشت سبابه و ابهام. بَزَمَ فُلاناً ثَوْبَهُ: ربود جامه او را.