فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی - نسخه متنی

احمد سیاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

وَالنَّخْلَ باسِقاتٍ لَها طَلْعٌ نَضيدٌ (آيه): نخلهاى بلند كه ميوه آن رويهم چيده است.

بَسَقَ عَلَيْهِمْ: فضل و برترى يافت بر ايشان.

اَبْسَقَتِ النَّاقَةُ اِبْساقاً: در پستان ماده شتر قبل از زادن شير درآمد.

بَسَقَ: بلند شد، قد كشيد، دراز شد.

ناقَةٌ مُبْسِق، ص - مَباسِق و مَباسيق، ج: ماده شتر شيردار و باردار.

تَبْسيق: منت نهاد.

تَبَسَّقَ: بلند و دراز شد.

بَسْق، بُسُوق: ارتفاع.

بَسْقَة - بِساق، ج: زمين سنگلاخ.

باسِق: ميوه اى است زردرنگ.

باسِقَة: ابر سفيد، بلا و سختى.

بُساق: خدو، آب دهان.

باسِقُ الْاَخْلاق: با مناعت، نجيب، اصيل، شريف.

بَسُوق و مِبْساق: گوسفند پستان دراز.

(بِسْكِلِت): دوچرخه.

بَسْكُوت، بَسْكُوِيت: نان بيسكويت.

(بَسَلَ) الرَّجُلُ بُسُولاً - ن: زشت و ترشروى گرديد.

بَسَلَ اللَّبَنُ وَ النَّبيذُ: تند و ترش شد شير و شراب.

بَسَلَهُ بَسْلاً: ملامت كرد او را، شتابانيد، سخت شد، بازداشت، بيخت (غربال كرد) كم كم.

بَسَلَ: ممنوع و محروم شد.

وَ ذَكِّر بِهِ اَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ (آيه): آن را تذكر بده مبادا نفسى در اثر عمل خود محروم از رحمت خدا گردد.

بَسِلَهُ و بَسَلَ بِهِ، ف: سپرد آن را بسوى وى.

بَسُلَ بَسالَةً و بَسالاً، ك: شجاع و دلير گرديد.

اَبْسَلَ الْبُسْرَ: پخت و خشك كرد غوره خرما را.

اَبْسَلَهُ لِكَذا: پيش آورد او را بر آن كار، حرام نمود چيزى را، به هلاكت سپرد كسى را، گِروكرد، بر مرگ راضى شد.

باسَلَ مُباسَلَةً: حمله كرد در جنگ.

/ 5263