فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
بَسيلَة: مزه تلخى چيزى، پس مانده هر چيز.
بَسالَة: شجاعت، كراهت.
بِسِلِىّ: گياهى است داراى دانه و حب مانند باقلاى مصرى (ترمس) به شكل.
(بَسَمَ( بَسْماً، ض: لب خنده كرد )بقدرى كه دندان او نمايان شد).
فَتَبَسَّمَ ضاحِكاً (آيه): در اثر دانستن كلام مورچه لبخند زد باسِم و مُبْتَسِم ص: بشاش و خنده روى.
اِبْتَسَمَ و تَبَسَّمَ: لبخنده كرد.
تَبَسَّمَ الْبَرقُ: درخشيد برق.
ما بَسَمْتُ فِى الشَّىْ ءِ: نچشيدم آن را.
رَجُلٌ بَسَّام: مرد بسيار بشاش و بسيار تبسم كننده.
مَبْسَم: تبسم (خنده كه كمى دندانهاى جلو نمايان شود).
مَبْسِم: دندان جلو و پيشين.
تَكَلَّفَ الْاِبْتِسامَ: دروغى خنديد.
مَبْسَم: دهان.
مَبْسَمُ السّيجارَة: چوب سيگار.
مِبْسام: مرد بسيار تبسم كننده.
(بَسْمَلَ(: بَسْمَلَةً، بسم الله الرحمن الرحيم گفت: )ابتدا ميكنم بنام پروردگاريكه بخشاينده و مهربانست).