بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
(اَبْسَنَ) الرَّجُلُ اِبْساناً: خوش خوى گرديد مرد. حَسَنٌ بَسَن: (از اتباع است) نيكو خلق. باسِنَة - باسِن، ج: گاوآهن، آلات كار سنگين، جوال ضخيم. (بِسْيار دانِج): معرب بسيار دانه، ميوه درختى است. (بَشَّ) بَشّاً و بَشاشَة، ف: تازه روى و خندان و شادمان گرديد، پيش آمدن با گشادگى پيشانى و تازه روئى. اَبَشَّتِ الْاَرضُ: سرسبز شد زمين يا پيچيده گياه گرديد. تَبَشُّش: شادمان و تازه و گشاده روى شدن. تَبَشْبَشَ بِهِ: شادمان و تازه روى شد به او. بَشّ و بَشاشَة: خوش روئى و شادمانى. هُشٌّ بَشّ: تازه روى و خندان. بَشيشُ الْوَجْه: تازه روى. بَشّ: لبخند. بَشْبَشَ: خيساند مانند نان در آبگوشت. بَشَّشَ لَهُ: با گشاده روئى با او رفتار كرد. بَشاشَة: خوشى، لبخند. بَشُوش: خرم، خندان، خوش روى. بَشيشَة: مال، ملك. اَبَشّ: تازه روى و خندان، كسى كه زينت دهد خانه كسى را به خوراك.