فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی - نسخه متنی

احمد سیاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

(اَبْسَنَ) الرَّجُلُ اِبْساناً: خوش خوى گرديد مرد.

حَسَنٌ بَسَن: (از اتباع است) نيكو خلق.

باسِنَة - باسِن، ج: گاوآهن، آلات كار سنگين، جوال ضخيم.

(بِسْيار دانِج): معرب بسيار دانه، ميوه درختى است.

(بَشَّ) بَشّاً و بَشاشَة، ف: تازه روى و خندان و شادمان گرديد، پيش آمدن با گشادگى پيشانى و تازه روئى.

اَبَشَّتِ الْاَرضُ: سرسبز شد زمين يا پيچيده گياه گرديد.

تَبَشُّش: شادمان و تازه و گشاده روى شدن.

تَبَشْبَشَ بِهِ: شادمان و تازه روى شد به او.

بَشّ و بَشاشَة: خوش روئى و شادمانى.

هُشٌّ بَشّ: تازه روى و خندان.

بَشيشُ الْوَجْه: تازه روى.

بَشّ: لبخند.

بَشْبَشَ: خيساند مانند نان در آبگوشت.

بَشَّشَ لَهُ: با گشاده روئى با او رفتار كرد.

بَشاشَة: خوشى، لبخند.

بَشُوش: خرم، خندان، خوش روى.

بَشيشَة: مال، ملك.

اَبَشّ: تازه روى و خندان، كسى كه زينت دهد خانه كسى را به خوراك.

/ 5263