بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
(بَشْتَخْتَه): صندوق كوچك. بَشْتَخْتَه: تخته سياه كلاس درس. (بَشَرَهُ) بَشْراً و بُشُوراً، ن: مژده داد او را. بَشَر: روى پوست برداشتن، جماع كردن، بريدن موهاى زهار تا پوست آن پيدا شود، خوردن ملخ تمام روئيدنى را. بَشِرَ بِهِ بَشارَةً، ف ض: مسرور و خوشحال شد به او. بَشَّرَنى بِوَجْهٍ حَسَنٍ: ملاقات كرد مرا با گشاده روئى. اَبْشَرَ اِبْشاراً: شاد شد. اَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ (آيه): شاد شويد به بهشت. اَبْشَرَتِ الاَرض: روئيدنى برآورد زمين. اَبْشَرَتِ النَّاقَةُ: باردار شد ماده شتر. اَبْشَرَ الْاَمْرَ: رونق داد كار را. اِبْشار: مژده دادن، روى پوست برداشتن. مُباشِر: ماديان طالب نر. باشَرَ الْاَمْرَ: بخودى خود قيام كرد در آن كار. بَشَرَ: رَنده كرد. بَشَرَ الْعُودَ: پوست كند از چوب يا ميوه. بَشِرَ بِهِ ولَهُ: ذوق كرد از او، خوشحال شد. بَشَّرَ: خبر خوش رسانيد، تبليغ كرد. باشَرَ الْاَمْرَ: كار را به عهده گرفت، درست كرد، از پيش برد. باشَرَ الصَّناعَةً: صنعت را پيشه خود قرار داد. اِسْتَبْشَرَ: به فال نيك گرفت، خوشبين بود.