بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
بَشَرِىّ: آدمى، جلدى، پوستى. بَشَرِيَّة: آدمى، انسانى، نژاد انسان. بَشارَة: مژده، انجيل مقدس. مُبَشِّر: واعظ، ناصح، مبلغ دين مسيح، مژده رسان. مِبْشَرَة: رنده. مَبْشُور: رنده شده. مُسْتَبْشِر: خوش بين. مُباشَرَة: مستقيماً بدون واسطه. هُوَ اَبْشَرُ مِنْهُ: او خوبتر، جميل تر، فربه تر است از وى. تُبُشِّر: مرغى است و آن را صفاريه هم گويند. مَبْشُورَة: زن خوش اندام و خوش رنگ و روى. بَشارَةُ خَيْر: فال نيك. عيدُ الْبِشارَة: عيد تبشير 25 مارس. بَشُورَة: ضامن تفنگ. (بَشْرَف): پيش درآمد موسيقى. (بَشَرُوش): مرغ آتشى. (بَشَّطَ) فُلانٌ تَبْشيطاً و اَبْشَطَ: شتابانيد، شتاب و عجله كرد. (بَشِعَ) الرَّجُلُ بَشْعاً و بَشَعاً و بَشاعَةً، ف: بيمار شد مرد از خوردن خوراك بدمزه، دهان بدبوى گرديد از نكردن خلال و مسواك. بَشاعَة: بى مزه شدن، زشتى، بدنمائى. بَشِعَ الْوادى بَشَعاً: آب رودخانه لبريز گرديد. بَشِعَ بِالْاَمْرِ: عاجز و تنگدل شد به آن كار. اِسْتَبْشَعَهُ: بى مزه شمرد آن را. بَشِعَ: زشت و بدنما و بدگل شد.