فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی - نسخه متنی

احمد سیاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بَشَرِىّ: آدمى، جلدى، پوستى.

بَشَرِيَّة: آدمى، انسانى، نژاد انسان.

بَشارَة: مژده، انجيل مقدس.

مُبَشِّر: واعظ، ناصح، مبلغ دين مسيح، مژده رسان.

مِبْشَرَة: رنده.

مَبْشُور: رنده شده.

مُسْتَبْشِر: خوش بين.

مُباشَرَة: مستقيماً بدون واسطه.

هُوَ اَبْشَرُ مِنْهُ: او خوبتر، جميل تر، فربه تر است از وى.

تُبُشِّر: مرغى است و آن را صفاريه هم گويند.

مَبْشُورَة: زن خوش اندام و خوش رنگ و روى.

بَشارَةُ خَيْر: فال نيك.

عيدُ الْبِشارَة: عيد تبشير 25 مارس.

بَشُورَة: ضامن تفنگ.

(بَشْرَف): پيش درآمد موسيقى.

(بَشَرُوش): مرغ آتشى.

(بَشَّطَ) فُلانٌ تَبْشيطاً و اَبْشَطَ: شتابانيد، شتاب و عجله كرد.

(بَشِعَ) الرَّجُلُ بَشْعاً و بَشَعاً و بَشاعَةً، ف: بيمار شد مرد از خوردن خوراك بدمزه، دهان بدبوى گرديد از نكردن خلال و مسواك.

بَشاعَة: بى مزه شدن، زشتى، بدنمائى.

بَشِعَ الْوادى بَشَعاً: آب رودخانه لبريز گرديد.

بَشِعَ بِالْاَمْرِ: عاجز و تنگدل شد به آن كار.

اِسْتَبْشَعَهُ: بى مزه شمرد آن را.

بَشِعَ: زشت و بدنما و بدگل شد.

/ 5263