فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی - نسخه متنی

احمد سیاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اِسْتَبْشَعَ: زشت شمرد.

بَشِع: طعام بدمزه حلق سوز، كسى كه اين طعام را

خورد، كسى كه از دهان او بوى بد آيد، بدخوى و پست، بدنفس و تُرُش روى.

خَشَبَةٌ بَشِعَة: چوب پر گِره.

(بُشِغَتِ) الْاَرضُ، ل: باران نرم و ضعيف باريد بر زمين.

اِبْشاغ: باران نرم و ضعيف رسانيدن.

اَبْشَغَ اللَّهُ الْاَرضَ: رسانيد خدا زمين را باران نرم.

بَشْغ و بَشْغَة: باران نرم و ضعيف كه روان نگردد.

(بَشَقَهُ) بِالْعَصا، ف ض: زد او را با چوب دستى.

بَشِقَ فُلانٌ: تيز نگريست.

بَشِقَ الْمُسافِرُ: بازماند، بند گرديد، ملول شد، عاجز گرديد از سفر از بسيارى باران آن.

باشِق - بَواشِق، ج: (معرب باشه) مرغى است شكارى، قَرقى، بازك.

(بَشَكَ) الثَّوْبَ بَشْكاً، ن ض: دوخت جامه و لباس را با بخيه گشاد گشاد.

بَشَك: كار بد كردن، شتافتن، دروغ بافتن، بريدن، گشادن بند زانوى شتر، آميختن، راندن به شتاب، سبك قدم زدن، سُم برداشتن اسب از زمين و جمع گذاردن دستها.

اِبْتَشَكَ: بريده شد.

اِبْتَشَكَ عِرضُهُ: هتك حرمت او كرد.

اِبْتِشاك: دروغ بافتن.

اِمْرَاَةٌ بَشْكَى الْيَدَيْنِ: زن سبك دست.

/ 5263