فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
ناقَةٌ بَشْكى: ماده شتر سبك رفتار و سبكروح.
بَشَّاك: بسيار دروغگوى.
بَشْكُور: سيخ بخارى، كفگيرك اجاق.
بَشْكير: حوله، قطيفه.
بَشلِّوس: حيوان ذره بينى، باسيل ميكروسكوپى.
(بَشِمَ) مِنْهُ بَشَماً، ف: بستوه آمد از آن.
بَشَم: سير شد از خوراك، دست كشيد، ناگوار شدن خوراك، پرخورى، سيرى.
بَشِمَ مِنَ الْاَمْرِ: بيزار شد، نفرت كرد از كارى.
اَبْشَمَ: تخامه شد، پر خورد.
اَبْشَمَهُ الطَّعامُ اِبْشاماً: ناگوار آمد او را خوراك.
بَشام - بَشامَة واحد: درختى است خوش بوى كه از چوب آن مسواك سازند و برگش موى را سياه كند.
(بَشْنُوقَة): كلاه زنان تارك دنيا.
(بَشْنين): گل نيلوفر آبى.
(بَشا) بَشْواً، ن: خوش خوى گرديد.
(بَصَّ) بَصيصاً، ض: درخشيد.
بَصَّ لى بِيَسير: داد مرا اندك.
بَصَّ الْماءُ و اَبَصَّ: تراويد و ترشح كرد آب.