فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی - نسخه متنی

احمد سیاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

(بَصُرَ) بِهِ بَصَراً و بِصارَةً و بَصارَةً، ك ف: بينا گرديد و دانست او را.

بَصُرتُ بِمالَمْ يَبْصُرُوا بِهِ: ديدم چيزى را كه آنها نديده بودند.

اَبْصَرَهُ: ديد او را با چشم و دل، بينا گردانيد او را.

مُبْصِر، ص.

اَبْصَرَ: به شهر بصره درآمد.

بَصَرَ، اَبْصَرَ: ديد و نگريست، درك كرد، مشاهده كرد، تشخيص داد.

تَبَصَّرَ فِى الْاَمْرِ: درنظر گرفت، انديشه كرد، درست سنجيد.

مُبْصِر: متوسط از جامه يا از قوه نطق، شيرى كه شكار را از دور بيند و قصد آن كند، رفتن متوسط، آويزنده پرده و سايبان.

وَالنَّهارَ مُبْصِراً (آيه): ديده ميشود در روز هر چيز.

مُبْصِرَة: روشن و پيدا، واضح، بينا كننده.

مُباصَرَة: برخاستن تا نگاه كند از دور، مسابقه كردن در ديدن چيزى.

بَصَّرَهُ تَبْصيراً و تَبْصِرَةً: آشنا و بينا كرد او را.

بَصَّرَ: درآمد به چشم و نگاه او.

تَبْصير: تعريف، تنبيه كردن، بريدن گوشت از هر بند و جدا كردن آن، چشم باز كردن بچه سگ، بريدن.

باصَرَ الشَّىْ ءَ: از دور مشرف شد تا به چيزى بنگرد.

تَبَصَّرَهُ: آشنا شد به آن، خوب نگريست و تأمل كرد.

تَبَصَّرَ الْهِلالَ: قصد و طلب ديدن ماه شب اول را دارد.

تَباصَرُوا: ديد بعض ايشان بعض ديگر را.

اِسْتَبْصَرَ: طلب بينائى و بصيرت كرد، بينا شد دل او، پيدا و آشكار گرديد.

بَصر: پنبه و پوست و چرم، بريدن، دو كنار و دو طرف چرم و غير آن را به همديگر دوختن.

بُصر: جانب، طرف، كنار هر چيز، ضخامت، پنبه، پوست و چرم، سنگ ضخيم.

/ 5263