فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی - نسخه متنی

احمد سیاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بَصيرَة - بَصائِر، ج: بينائى، يقين، زيركى، مابين دو قسمت از تِجير چادر، پرده و سايبان، حجت، خونى كه راهنماى شكار زخم خورده باشد، خون دوشيزه، عبرت و گواه، سپر و زره.

بصيرت، بَصارَة: بينائى دل.

اَدْعُوا اِلَى اللَّهِ عَلى بَصيرَةٍ (آيه): بخوانيد و برويد بسوى خدا با معرفت و بينائى دل.

باصُور: گوشت، پالان بدون عرقگير، دارو كه چشم را روشن كند.

مَبْصَر و مَبْصَرَة: حجت.

(بَصط): به تمام معانى بسط است.

(بَصَعَ) بَصعاً، م: جمع آورد.

بَصَعَ الْماءُ و غَيْرُهُ: روان گشت آب.

تَبَصَّعَ الْعَرَقُ مِنَ الْجَسَدِ: كم كم عرق از بيخ هاى مو برآمد.

بَصع: شكاف تنگ، فاصله بين انگشت سبابه و وسطى.

بِصع: پاره از شب.

بَصيع - بُصُع، ج: عرق روان شده از انسان و چارپا.

اَبْصَع - بُصع، ج: بيخرد و احمق.

- اَبْصَعُون، ج: كلمه تأكيد است.

(بَصَقَ) بَصقاً، ن: آب دهان انداخت.

بَصَقَ الشَّاةَ: دوشيد گوسفند آبستن را.

اَبْصَقَتِ الشَّاةُ: فرود آورد گوسفند شير را.

بَصقَة - بُصاق، ج: زمين سنگلاخ سوخته بلند.

/ 5263