فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی - نسخه متنی

احمد سیاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بَضْع: بريدن، شكافتن زخم، پاره پاره كردن گوشت، زن گرفتن، كدخدا شدن، جماع نمودن، رگ زدن، آشكاركردن كلام.

بَضَعَ الْكَلامَ بَضْعاً: آشكار كرد كلام را و آشكار شد (لازم و متعدى) آمدن اشك در چشم و نريختن آن.

بَضَعَ الْكَلامُ بُضُوعاً: آشكار شد كلام.

بَضَعَ مِنْهُ بُضُوعاً: بستوه آمد و عاجز شد از وى.

اَبْضَعَ الْمَراَةَ اِبْضاعاً: كدخدا كرد زن را.

اِسْتَبْضَعَ و اَبْضَعَ الشَّىْ ءَ: بضاعت قرار داد آن چيز را.

اَبْضَعَ الْماءَ فُلاناً: سيراب كرد او را.

اَبْضَعَ عَنِ الْمَسْئَلَةِ: جواب قانع كننده داد مسئله را.

مُباضَعَة و بِضاع: جماع نمودن.

تَبْضيع: بريدن.

تَبَضَّعَ الْعَرَقُ: روان شد عرق.

تَبَضُّع: شكافته شدن پوست.

اِبْتَضَعَ: آشكارا و پيدا گرديد.

اِبْتَضَعَ الْعَرَقُ: بند آمد عرق.

اِسْتِبْضاع: نوعى از نكاح در زمان جاهليت عرب بود.

بِضْع و بَضْع: قسمتى از شب، بخشى از عدد مابين سه تا نه يا سه تا پنج يا يك تا چهار يا چهار تا نه يا هفت.

بِضْع: مقدارى از زمان.

سَيَغْلِبُونَ فى بِضْعِ سِنينَ (آيه): بزودى غلبه ميكنند در چند سال.

بِضْعَة و بَضْعَة: پاره از گوشت.

/ 5263