فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی - نسخه متنی

احمد سیاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فاطِمَةُ بِضْعَةٌ مِنّى (حديث(: پيغمبر )ص( فرمود فاطمه )ع) پاره تن من است.

بُضْع: فرج، مهر زنان، طلاق، عقد، جماع.

باضِع - بَضَع، ج: دلال شتران، شمشير برّان، آب گوارا، حمال، باربر.

باضِعَة - بَواضِع، ج: شكستگى سر كه خون نرود، گله بزرگ از گوسفندان، يا چند گوسفند باقيمانده از گله.

اَبْضَعَتِ الشَّىْ ءَ: مهيا كرد براى خريد و فروش.

بِضاعَة: بخشى از مال كه با آن تجارت كنند، سرمايه.

هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ (آيه): اين سرمايه ماست كه بسا برگردانده شد.

بَضيع - بُضُع، ج: جزيره، عرق روان شده، دريا، آب گوارا، شريك، گوشت.

بَضَّعَ، تَبَضَّعَ: از بازار خريد كرد.

بَضْع: بُرِش، قطع اندام.

بِضْع، بِضْعَة: چند تا.

تَبَضُّع، تَبْضيع: خريد از بازار.

مَبْضُوع: عمل شده.

رَجُلٌ حاظِى الْبَضيعِ: مرد آكنده گوشت فربه.

بَضيعَة: شتر كتل (يدك).

اَبْضَع: لاغر.

مِبْضَع: نيشتر.

(بَضَكَهُ)، ض: بريد آن را.

/ 5263