بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
لا يَبْضِكُ اللَّهُ يَدَهُ: نبرد خدا دست او را. باضِك و بَضُوك: شمشير بران. (بَضَمَ) الزَّرعُ بَضْماً، ن: ساقه ضخيم گرديد. بَضَمَ الْحَبُّ: اندك سخت شد دانه. بُضْم: نفس، سنبله و خوشه. (بَطَّ) الْجُرحَ بَطّاً، ن: شكافت جراحت را. بَطّ: شكافتن هميان و غيره. اَبَطَّ: خريد ظرف روغن را. بَطَّطَ تَبْطيطاً: تجارت مرغابى كرد. تَبْطيط: مانده گردانيدن. بَطْبَطَة: صدا كردن مرغابى و غوطه زدن و شناورى او در آب، ضعيف شدن رأى. مُتَبَطْبِطَة: كبك. اَرضٌ مُتَبَطْبَطَة: زمين دور. بَطّ - بَطَّة واحد: مرغابى معروف (مذكر و مؤنث يكسان) به شكل. بَطَّة: سبوى و كوزه روغن، يا ظرفيست به شكل مرغابى. بَطيط: شگفت، دروغ، كفش بى نوك، بلا. بُطائِط: فربه و ضخيم. بُطَّيِّطَة: (تصغير) سرفه. مِبَطَّة: نشتر، آلتى كه به آن جراحات را شكافند. (بَطُاَ) بُطْأً و بِطاءً، ك: درنگ و تأمل كرد و آهستگى نمود. اَبْطَاُوا: صاحب چارپاى آهسته رو شدند.