فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
مِبْطان: پرخوار و شكم بزرگ.
(بِطيَة): درنگى.
باطِيَة: كاسه بزرگ، خمره شراب.
(بَظَّ) الْمُغَنّى بَظّاً، ن: راست كرد نوازنده تا بنوازد.
بَظَّ: ناگهانى پريد، جست.
اَبَظَّ: فربه شد.
بَظيظ: فربه و نازك اندام.
فَظٌّ بَظٌّ: درشت و ضخيم.
(بَظِرَ) الرَّجُلُ بَظَراً، ف: دراز شد ميان لب بالاى او.
بَظَر: درازى گوشت پاره ميان فرج زن.
بَظَّرَتِ الْجارِيَةَ: ختنه كرد آن كنيز را.
هُوَ يُمِصُّهُ و يُبَظِّرُهُ: او ميگويد او را كه بظر آن زن را در دهن بگير و بمك.
مُبَظِّرَة: زن ختنه كننده.
بَظْر - بُظُور، ج: انگشترى، تلاق يعنى گوشت پاره ميان دو لب فرج زن.
بَظْرَة: زنى كه در بغلش موى كم باشد، حلقه انگشترى.