بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
بُظا: گوشت هاى برهم نشسته. (بَظِيَتْ) و حَظِيَتِ الْمَراَةُ، ف: فربه و گوشتدار شد زن. (بَعَّ) الْخَمْرَ بَعّاً، ن ض: ريخت شراب را. بَعَّ السَّحابُ بَعّاً و بَعاعاً، ض: پيوسته ابر باريد. بُعَّة: كُره شتر. بَعاع: سبزه اى است نرم، سنگينى ابر از باران، آن متاع كه در روز غارت بيفتد و از دست برود. اَلْقَى السَّحابُ بَعاعَةً: ابر تمام باران خود را ريخت. (بَعْبَعَة): حكايت صدا، پشت هم سخن راندن به شتاب، گريختن از جنگ كفار. بَعْبَعَ: ياوه گفت، وِرَّاجى كرد، بچه گانه سخن گفت. بَعْبَع: اول جوانى، صداى ريختن آب از ظرف. بَعابِعَة: درويشان و فقيران. بُعْبُع: لولو، غول. (مَبْعُوت): فرستاده. (بَعَثَهُ) بَعْثاً، م: برانگيخت او را.