بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
وَ لِمَنْ جاءَ حِمْلُ بَعيرٍ (آيه): هركس آن را بياورد براى اوست بار يك شتر. بُعار: ميوه درخت كنار. بَعير - اَبْعِرَة و اَباعِر و اَباعير و بُعْران و بِعْران، ج: شتر 9 يا چهار ساله، هر بار بردار و خر. مَبْعَر و مِبْعَر - مَباعِر، ج: چرب روده و جاى پشگل. مِبْعار: گوسفندى كه بر دوشنده پشگل افكند. (تَبَعْرُص): جنبيدن و طپيدن، يا طپيدن عضو بريده. (بَعْزَقَ) الشَّىْ ءَ: پريشان و متفرق كرد آن را. بَعْزَقَ: تباه كرد، بر باد داد، تلف كرد. مُبَعْزِق: ولخرج، مسرف، پول تلف كن. (بَعُوس) - بَعائِس و بِعاس، ج: ماده شتر لاغر كه شير آن خشك شده باشد. (بَعَصَ) بَعْصاً، م: لاغر شد و اضطراب كرد. تَبَعَّصَ - و تَبَعْصَصَ: اضطراب كرد. تَبَعْصُص: بخود پيچيدن مار زخم خورده. بُعْصُوص و بَعْصُوص: لاغر، حقير، استخوان نشستگاه. بُعْصُوصَة: جانورى كوچك سفيد درخشان. (بُعِضُوا) الرِّجالُ، م ل: اذيت پشه يافتند. اَبْعَضُوا: در زمين ايشان پشه ها زياد شدند. بَعَّضَهُ تَبْعيضاً: بخش بخش و بهره بهره گردانيد آن را. تَبَعَّضَ: قسمت قسمت گرديد. تَبَعْضُض: گرفتن بعضى بعضى ديگر را.