بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
اَجَرتُ الْعَظْمَ اَنَا: بستم استخوان شكسته را بر كجى. اَجَرَهُ فُلانٌ اَجْراً، ن: مزدور او شد فلان. اَجَرَالْمَمْلُوكَ: به كرايه داد مملوك را. اُجِرَ فُلانٌ فى اَوْلادِهِ، ل: فرزندانش مردند پاداش او گشتند. اُجِرَتْ يَدُهُ: بسته شد شكستگى دست او. آجَرَهُ ايجاراً: پاداش عمل داد او را. آجَرَتِ الْمَراَةُ: مباح كردن زن نفس خود را به اجرت. آجَرتُهُ: به مزد خواستم او را. آجَرَهُ الرُّمْحُ: در دهن او نيزه زد. آجَرَهُ ايجاراً و مُوأجَرَةً: به كرايه داد او را - مُؤجِر، ص. اِئْتَجَرَ: صدقه داد به طلب پاداش. اِئْتَجَرَ عَلَيْهِ بِكَذا: اينقدر اجرت بر آن گرفت. اِسْتَاْجَرتُهُ: به مزد خواستم او را - مُسْتَاْجِر، ص. اَجْر - اُجُور و آجار، ج: پاداش عمل، مزد، ذكر نيكو، كابين زنان (مهريه). اُجْرَة: مزد و كرايه. اُجْرَةُ التَّعْليم: شهريه. اُجْرَةُ السَّفَر: كرايه سفر. اُجْرَةُ الطَّبيب: ويزيت.