بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
بَغْت و بَغْتَة و بَغْتَةً - بَغَتات، ج: ناگاه. لَسْتُ اَمَنُ بَغَتاتِ الْعَدُوِّ: نيستم ايمن از حملات ناگهانى دشمن. بَغَتَ، باغَتَ: غافلگير كرد، سررسيد، بى خبر حمله كرد. اِنْبَغَتَ: متحير ماند، يكه خورد، پس زد. بَغْتَةً: غفلةً، يكمرتبه، بى خبر. بَغْتِىّ: ناگهانى غيرمنتظره. (بَغِثَ) الْغَنَمُ بَغَثاً، ف: پيسه گرديد گوسفند. اَبْغَث: گوسفند نر پيس، شير درنده، پرنده اى است تيره رنگ. بَغْثاء: ماده گوسفند پيسه، مردم از هر جنس بهم مخلوط. بُغَيْثاء (مصغر): جاى باردان شتر. بُغْثَة: رنگ پيسى گوسفند. بُغاث، بِغْثان، ج: مرغى است كند پرواز و آهسته رو و تيره رنگ، مرغ اذيت رسان. اِنَّ الْبُغاثَ بِاَرضِنا يَسْتَنْسِرُ (مثال): هركه همسايه مجاور ما شد عزيز گرديد. (بَغْثَرَهُ) بَغْثَرَةً: نظر كرد و تفتيش نمود. بَغْثَرَتْ و تَبَغْثَرَتْ نَفْسُهُ: شوريد دل او. تَرَكَتِ الْقَوْمَ فى بَغْثَرَةٍ: رها كرد گروه را در حيص و بيص. بَغْثَرَة: شوريدن دل و پريشان كردن چيزى، حيص و بيص. بَغْثَر: احمق و مرد چركين، شتر فربه. (بَغْداد): نام شهر معروف به مدينه السلام است. تَبَغْدَدَ: خود را بسوى بغداد نسبت داد يا شبيه به اهل آن كرد. بُغادَة: آب قليائى.