فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
بَقَّ الْماءُ: آب از دهانش جست يا پريد.
بُقّ: دهان، جرعه كم آب، يك قاشق شراب.
بَقّ: ساس، شيشه آرد.
شَجَرَةُ الْبَقَ: درخت نارون.
بَقَّقَ الْبَيْتُ: پشه در خانه بسيار شد.
رَجُلٌ لَقٌ بَقٌ: مرد پرگوى.
بَقَّة - بَقّ، ج: پشه، شپش.
بَقاق - بَقاقَة واحد: متاع و اثاث پست و بد خانه، خس و خاشاك رودخانه، پرنده اى است پرصدا.
مِبَقّ: مرد پرگوى.
بَقْباق: دهان، مرد پرگوى.
(بَقَتَ) الْاَقطَ، ن: آميخت كشك را.
مُبَقَّت: مرد احمق.
(بَقَثَ) اَمْرَهُ، ن: مخلوط كرد حكم را.
بَقَثَ طَعامَهُ حَديثَهُ: مخلوط كرد خوراك را به خبر.
(بُقْجَة(: )معرب از تركى) سفره اى است از پارچه، جاى لباس، قالب صابون، تُنُكه بالا و پائين در.
(بَقْدُونِس): گياهى است گرم، جعفرى.
(بَقَرَهُ) بَقْراً، ن م: شكافت و پاره كرد آن را، گشاده و فراخ گردانيد.