بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
بَقَرِىّ: گاوى. لَبَنٌ بَقَرِىّ: شير گاو. لَحْمٌ بَقَرِىّ: گوشت گاو. بَقَّار: گاوچران، گاودار. اُبَيْقَر: كسى كه در او خير نباشد. بَيْقُران: گياهى. (بَقْس): درختى است برگ و دانه او شبيه به برگ و دانه مورد يا درخت شمشاد است به شكل. بُقْسُماط، بَقْسَماط: كماج دو آتشه. (بَقْش): درختى است كه آن را خوش ساى گويند. بَقْشَشَ: انعام داد. بَقْشِش: بخشش، انعام، پول چاى، پاداش. (بَقَطَهُ) بَقْطاً، ن: جمع كردن و فراهم آوردن متاع خانه و يكجا كردن آن، تفرقه، عطا كردن بستان به كسى بر حصه ربع يا ثلث. بَقَّطَ فِى الْجَبَلِ تَبْقيطاً: بالا آمد بر كوه. بَقَّطَ فِى الْكَلامِ وَ الْمَشْىِ: عجله كرد در سخن و رفتار. بَقَّطَ فُلاناً بِالْكَلامِ: غلبه كرد او را به حجت. بَقَطَ الشَّىْ ءَ: جدا و پراكنده كرد آن را، متفرق ساخت.