فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی - نسخه متنی

احمد سیاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بُقْع: آبكشهائى كه بعض بدن آنها تر شده باشد، قومى كه لباسهاى مرقع دربر داشته باشند.

بُقْعَة و بَقْعَة، بُقَع و بِقاع، ج: قطعه زمين از حوالى و اطراف خود ممتاز باشد، مكان و گودالى كه در آن آب جمع آيد.

فِى الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ (آيه): در آن قسمت متبرك.

بَقَع: اختلاف رنگ و پيسى در مرغ و سگ.

اَرضٌ بَقِعَة: زمينى كه در آن ملخ هاى پيسه باشد.

باقِع: كفتار يا زاغ يا سگ پيس.

باقِعَة: مرد زيركى كه كسى نتواند او را بفريبد، مرغ با حذر، داهيه.

اَصابَهُ خُرءُ بُقاعٍ: كسى كه از غبار و غرق بدنش پيسه گرديد.

بَقيع: محلى كه در آن بيخ و ريشه هر نوع درخت باشد.

بَقيعُ الْعَرقَد: گورستان مدينه طيبه كه در آن مدفن چهار امام بزرگوار است.

اَبْقَع - بُقْع، ج: پيسه، اختلاف رنگ.

بَقْعاء: سال قحط، ياسال فراوانى كه در آن تنگى هم باشد.

اُبَيْقِع (مصغر): سال كم باران.

(بَقَلَ) بُقُولاً، ن: ظاهر و نمايان شد.

بَقَلَ ناب الْبَعير: نمايان شد دندان نيش شتر.

بَقَلَ و اَبْقَلَ و بَقَّلَ وَجْهُ الْغُلامِ: بيرون آمد ريش نوجوان.

بَقَلَتِ الْاَرضُ و اَبْقَلَ اِبْقالاً: سبزه ناك شد زمين.

- باقِل و بَقِل و بَقيل، ص.

بَقَلَ الرَّمْتُ و اَبْقَلَ اِبْقالاً: بيرون آمد شيره گياه.

بَقَلَ النَّبْتُ: گياه روئيد، سبز شد.

/ 5263