بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
(اِجَّاص) - اِجَّاصَة واحد: آلو، به لغت شام زردآلو و گلابى را هم گويند به شكل. (اِجْط): كلمه اى است كه بدان گوسفندان را زجر كنند. (اَجَلَهُ) اَجْلاً، ض و آجَلَهُ ايجالاً: دارو كرد درد گردن او را، بند كرد و بازداشت او را. اَجِلَ اَجَلاً و اُجُولاً، ف: پس ماند و درنگ كرد. اجِل و اَجيل، ص. اَجِلَ الرَّجُلُ اِجْلاً: درد گرفت گردن مرد از ناهموارى بالين. اَجَلَ الشَّرَّ عَلَيْهِمْ اَجْلاً، ض ن: بد كرد با ايشان يا برانگيخت شرّ را بر ايشان - اجِل، ص. اَجَلَ لِاَهْلِهِ: كسب كرد و جمع آورد مال را و حيله كرد براى اهل خود. اَجَّلَهُ تَاْجيلاً: مدت معين كرد، مهلت داد او را، دارو كرد درد گردن او را. بى اِجْلٌ فَاًجِّلُونى: براى من درد گردن است پس دارو كنيد مرا. اَجَّلَ الْماءَ فِى الْمَاْجَلِ: فراهم كرد آب را در استخر. تَاَجَّلَ: مهلت خواست، پس ماندند گله گاوان، گرد آمد آب در محل خود. تَاَجَّلَ الْقَوْمُ: درنگ كردند و جمع شدند قوم. اِسْتَاْجَلْتُهُ: مهلت خواستم از وى. اِجْل: - اجال، ج: دردى كه از ناهموارى بالين در گردن پيدا شود، گله گاوان وحشى، گله شتران و آهوان. فَعَلْتُهُ مِنْ اَجْلِكَ وَ اَجْلَكَ وَ مِنْ اَجْلاكَ وَ مِنْ اَجْلالِكَ و جَلَلِكَ: (و يُكْسَرُ فى جَميعٍ) به جا آوردم آن كار را از براى تو. اَجَل - اجال، ج: انتها و نهايت زمان عمر، نهايت مدت قرض، مدت مهلت هر چيز، حرف جواب تصديق است مانند نعم به معنى آرى. اَجيل - اُجْل، ج: آب جمع شده در كولاب و گل و لاى جمع كرده شده پاى درخت خرما، پس مانده و درنگ كننده.