بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
بَلَّ مِنْ مَرَضِهِ بَلاًّ و بَلَلاً و بُلُولاً: بهبودى يافت از بيمارى. بَلَّ بِالشَّىْ ءِ بَلاًّ: حريص شد به آن چيز. بَلِلْتُ بِهِ، ف: ظفر و غلبه يافتم به وى، سخت گير شدم به او، شفا يافتم به آن. بَلِلْتُ فُلاناً: گرفتم وى را. بَلِلْتُ بِهِ بَلَلاً و بَلالَةً و بُلُولاً: مبتلا شدم به آن و درآويختم به او. بَلَّ الرَّجُلُ بَلَلاً: فاجر گرديد مرد. اَبَلَّ: نجات يافت، سير كرد در زمين، عاجز گرديد از فساد. اَبَلَّ الشَّجَرُ: ميوه آورد و باردار شد درخت. اَبَلَّ الْمَريض: شفا يافت بيمار. اَبَلَّ الْعُودُ: تر شد چوب و تراويد. اَبَلَّ عَلَيْهِ: غالب شد بر وى. مُبِلّ: يارى دهنده در هر كار كه خواهند. مُبَلِّل: شتر پرصدا دائماً و طاوس پرآواز. اِبْتَلَّ و تَبَلَّلَ: تر گرديد، به شد از بيمارى و نيكو شد حال او. تَبَلَّلَ الْاَسَدُ: خاك برانگيخت شير به چنگال و غريد. مُتَبَلِّل: شير درنده. اِسْتَبَلَّ بِهِ: به شد از بيمارى و نيكو شد حال او بعد از لاغرى و ضعف. اِبْتَلَّ، تَبَلَّلَ: نمناك گرديد، مرطوب شد. بَلْبَل: نسيم خنك مرطوب.