بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
بَليلَة: گندم پوست كنده جوشيده در شير با دارچين و شكر. مُبَلَّل، مُبْتَلّ، مَبْلُول: مرطوب، نمناك، تر، خيس. بَلّ: حريص و كسى كه حق مردم را به سوگند از خود باطل و برطرف نمايد، مرد سخت جنگجو و خصومت كننده، سوگند خوار و فاجر. بَلَّة: ترى، تازگى، جوانى، باقيمانده دوستى، شكوفه درختان خاردار، موئى كه در گل برآيد، شكوفه عرفط و سمر يا شيره آن، توانگرى بعد از فقر، باقيمانده علف. بِلّ: شفا و بهبودى از بيمارى، مباح. هُوَ بِلٌّ اَبْلال: او فتنه انگيز و صاحب ذكاء است. هُوَ بِذى بِلٍّ: او چنان دور است كه حالش معلوم نميشود. بِلَّة: شيره و شهد درخت، ترى و نمناكى، خير و خوبى رزق، چرب زبانى و فصاحت. بُلّى: توانگرى بعد از بى چيزى. بُلَّة - بَلال، ج: ترى و نم، گياه تر، علف، تازگى و جوانى. بُلَّة و بَلَلَة و بُللَة و بِلُول و بُلُول و بَلَّة و بَلالَة و بَلَلاة و بَلالَة و بُلَلاة: باقيمانده دوستى و مودت. بَلَل: ترى و نمناكى، چيز كم، عافيت، خوراك عروسى، احسان. بُلَل: تخم ريز آماده براى كِشت. بُلَلَة: ترى. اَبَلّ - بُلّ، ج: مرد جنگجو و بى حيا و بى شرم، جلوگير از خير، سخت بخيل، ديردارنده وام، سوگندخوار، ستمكار و فاجر. بَلاَّء: زن بدكار بسيار بى حيا و بى شرم، بى چيز و بسيار بخيل. اُبُلَّة: خويشاوندى و قبيله. بالَّة: خير و نيكوئى. بَلال: صله رحم و خير و نيكوئى.