بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
بِلال: آب، ترى و نم، هرچه كه حلق را تر گرداند از آب و شير. بُلالَة: ترى و نم، باقيمانده دوستى. بُلُولَة: حال (وَ كَيْفَ بُلُولَتُكَ) بَليل و بَليلَة: آواز و صدا، باد سرد نمناك. بُلَيْل: راه روشن. بَلاَّل: طاوس پر آواز. بالُول: آب كم. خَصمٌ مُبِلّ: بسيار ثابت در خصومت و دشمنى. (بَلْبَلَ) بِلْبالاً: سخت اندوهناك شد. بَلْبَلَهُمْ بَلْبَلَةً و بِلْبالاً: برانگيخت ايشان را و تحريك كرد. بَلْبَلَة: دشوارى كه ادراك نشود، درآميختن زبانها و مختلف شدن آن. تَبَلْبَلَتِ الْاَلْسُنُ: درآميخت زبان قوم. تَبَلْبَلَتِ الْاِبِلُ الْكِلاءَ: تمام گياه را شتران چريدند. بَلْبَلَ: دست پاچه كرد، گيج كرد، سردرگم كرد، درهم و برهم كرد، آشفت، فتنه و آشوب كرد. تَبَلْبَلَ: ناراحت شد، پريشان شد، آشفته شد. بُلْبُل - بَلابِل، ج: پرنده خوش آواز معروف به هزاردستان به شكل، مرد سبك در سفر، بسيار اعانت و كمك كننده بمردم. بُلْبُلُ الْكُوز: لوله دهانه كوزه كه از آن آب ميريزد. بُلْبُلَة: كوزه معمولى كه دهانه ريزش آب آن جانب سرش است. لَتُبَلْبِلَنَّ بَلْبَلَةً و لَتُغَربِلَّنَ غَربَلًةً (على )ع): فتنه و آشوب آشفته و سردرگم مى كند زبانها را و جدا مينمايد جداكردنى را. بَلْبَلَة: اضطراب، آشفتگى، پريشانى فكر، سراسيمگى، درهم برهمى. مُبَلْبَل: ناراحت، آشفته، سراسيمه. بُلْبُلِىّ: مرد بسيار كمك كننده مردم در سفر.