بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
اَجِلَ: دير كرد، عقب ماند. اَجَّلَ: عقب انداخت، درنگ كرد، تأخير كرد، بوقت ديگر موكول كرد. اَجَلَّ: احترام كرد، بزرگ داشت، جلال داد. لِاَجْلٍ: براى، به خاطر، به سبب، به علت، به جهت، به اين دليل، بواسطه، از بهر آن، براى اينكه. اَجَل: سر رسيد، وعده، نوبت، وقت مرگ. لِاَجَلٍ: براى مدتى، چندى، مهلت كمى، موقتى. آجِلاً اَوْ عاجِلاً: دير يا زود. تَاْجيل: تعويق، تأخير، عقب اندازى، پس انداختن. مَاْجَل - مَاجِل، ج: استخر و كولاب. اُجَّل: بز نر كوهى يا گاو كوهى. لِيُقْضى اَجَلٌ مُسَمّىً وَ لِكُلِّ اُمَّةٍ اَجَلٌ (آيه): هر آينه گذشت مدت معين و براى هر گروهى مدتيست. مِنْ اَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى بَنى اِسْرائيلً (آيه): به سبب آن قتل چنين نوشتيم بر بنى اسرائيل. (اَجَمَ) الطَّعامَ وَ غَيْرَهُ اَجْماً وَ اَجيماً، ض: كراهت داشت طعام را و دلگير شد از آن - اجِم، ص. اَجَمَ الْمآءُ: بگرديد آب از حال خود. اَجَمَ فُلاناً: واداشت او را بر چيزى كه كراهت ميدارد آن را.