فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی - نسخه متنی

احمد سیاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بَلْتَعِىّ: زبان آور فصيح، كسى كه در سخن زبانش پيچيده شود.

بَلْتَعانى و مُتَبَلْتَع: كسى كه به تكلف زيركى نمايد و حال آنكه نداشته باشد.

تَبَلْتُع: زبان آورى و تيز زبانى كردن، دعوى زيركى.

(بَلْتَم): مرد عاجز سنگين زبان، خلق و مردم.

(بَليث): علف ريزه خشك دوساله كه سياه گرديده باشد.

دَميثٌ بَليث: نرم خوى.

(بُلْثُوق) - بَلاثِق، ج: آب جمع آمده در جائى يا پهن باشد بر زمين.

(بَلَجَ) الصُّبْحُ بُلُوجاً، ن: روشن شد صبح.

لَيْلَةُ الْقَدْرِ بَلْجَةٌ (حديث): شب قدر نورانى است.

بَلَجَ، ض: بگشاد، يا گشود، باز كرد.

بَلِجَ الْحَقُّ، ف: حق آشكار شد، نمايان شد.

بَلِجَ بَلَجاً: شادمان شد.

بَلِج: گشاده ابروشدن و گشادگى آن.

تَبَلَّجَ و اَبْلَجَ الصُّبْحُ: روشن شد.

اَبْلَجَهُ: هويدا و گشاده كرد آن را.

تَبَلَّجَ: خنديد و شاد شد.

اِنْبَلَجَ الصُّبْحُ و اَبْلَجَ و تَبَلَّجَ: روشن گرديد صبح.

اِبْليلاج: نيك هويدا شدن.

اِبْلِئْجاج: گشاده و هويدا گرديدن.

رَجُلٌ بَلْج: مرد گشاده روى.

بَلْجَة: سفيده صبح، گشادگى ميان دو ابرو، روشن.

بُلُج: گشادگيهاى مفارق مو از سر، جائى كه موهاى سر را مى گشايند و بدو طرف قسمت ميكنند.

/ 5263