فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی - نسخه متنی

احمد سیاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بالِد: مقيم و ملازم جائى.

اَبْلَد: كند خاطر، بزرگ خلقت، مرد گشاده ابرو.

بَلادَة: مستى و كندى خاطر.

بَليد: كُند خاطر، افسرده دل كه به نشاط نيايد، خِرِف، بى شعور.

مَبْلُود: بى خرد.

مُبْلَنْدى: شتر پر گوشت استوار قامت.

بَلَنْدى: پهنا.

بَلَدِىّ: بومى، اهلى.

بَلَدِىُّ فُلانٍ: هم ميهن.

مَجْلِسُ بَلَدِىّ: انجمن شهر.

بَلَدِيَّة: شهردارى.

بَلادَة: كودنى، حماقت، نادانى.

تَبْليد: سازش با آب و هواى تازه.

بَلَدان: شهر بصره و كوفه.

اِمْرَاَةٌ (بَلْدَح): زن تناور.

بَلَنْدَح: كوتاه و فربه.

بَلْدَحَ: خود را بر زمين زد و وفاى به عهد نكرد.

اِبْلَنْدَحَ الْمَكانُ: فراخ شد آنجا.

اِبْلَنْدَحَ الْحَوْضُ: منهدم گشت و شكسته گرديد.

اِبْلِنْداح: ويران شدن گياه.

(اِبْلَنْدَكَ): وسيع و گشاد شد.

اِبْلَنْدَكَ الْحَوْضُ: برابر زمين گرديد حوض.

(بَلْدَم): بالاى سينه يا حلقوم، سر معده، يا قصبةالرّيه، يا آنچه از حلقوم اسب جنبان باشد، مرد كُند خاطر، شمشير كُند.

بِلْدام و بَلَنْدَم: مرد كند خاطر، شمشير كُند.

بَلْدَمَ الرَّجُلُ: ترسيد و خاموش شد مرد.

(بَلْذَم): آنچه جنبان و در حركت باشد از حلقوم اسب.

/ 5263