بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
(بَلُّور) و بِلَّور و بَلَوْر - بَلالير، ج: گوهرى است معدنى، نوعى شيشه. بِلُور: مرد فربه دلير. تَبَلَّرَ، تَبَلْوَرَ: مانند بلور شد. بَلُّور، بِلُّور: بلور، بارفَتَن. بَلُّورى، مُتَبَلّر: بلورى يا مانند بلور. (بِلِّز): مرد كوتاه، زن ضخيم يا سبك. طَيْنُ الْاِبْليز: گل مصر. مُبالَزَة و اِبْتِلاز: با هم چيزى گرفتن. اِبْتَلَزَهُ مِنْهُ: گرفت آن را از او. اِبْليز: ته نشين، رسوب. (اَبْلَسَ) مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ: نااميد شد از رحمت خدا. اِبْلاس: متحير و اندوهگين، شكسته خاطر گرديدن. يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ (آيه): روز قيامت كه برپا ميشود گنه كاران مأيوسند از رحمت پروردگار. اَبْلَسَ فُلانٌ: كم شد خير او. اَبْلَسَتِ النَّاقَةُ: صدا نكرد ماده شتر از غايت خواهش. مُبْلِس، ص: آنكه راز خويش آشكار نكند. بَلَس: مرد بى خير يا كسى كه نزد او نااميدى است، انجير يا ميوه ايست مانند انجير. بُلُس: عدس. بَلِس: نااميد، خاموش از راز خود. بَلاس - بُلُس، ج: (معرب پلاس)، گليم. بَلاَّس: گليم فروش.