بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
بَلَسان: درختى است كوچك مانند حنا كه روغنش معطر است و داراى گل هاى سفيد كوچك به شكل. اَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَاِذاهُمْ مُبْلِسُونَ (آيه): آنها را بناگهان گرفتيم پس مأيوس و متحير بودند. بَلُوس: طعام كم. ما ذُقْتُ عَلُوساً وَ لا بَلُوساً: نچشيدم چيزى. بُولَس: زندانيست در دوزخ. مِبْلاس: ماده شتر استوار نر طلب. اِبْليس - اَباليس و اَبالِسَة، ج: شيطان. اِبْليسى: شيطانى. (بَلْسَك) و بِلْسِك: گياهى است زِبر كه در لباس چسبد به سختى جدا شود. (بَلْسَمَ) و تَبَلْسَمَ: خاموش شد از ترس و كراهت داشت نماياندن روى خود را به كسى. بَلْسَم: ماده صمغى كه با آن جراحات را ضماد كنند. بَلَنْسَم: قطران. بَلْسَم: مرهم. بَلْسَمُ مَكَّة: مومياى مكى. بَلْسَمىّ: مانند مرهم. بِلْسام: بيمارى سينه (لغتى است در برسام). (بُلْسُن): عدس، دانه اى است شبيه عدس. (بَلْشَفَة): بلشويك كرد. بُلْشُفى: روسى.