بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
بَلَطَ فُلانٌ: مانده شد در رفتن. مُبَلَّط: خانه با سنگ يا آجر فرش شده. اِنْبَلَطَ: دور شد. بَلْط و بُلْط: آلت خراطان. بُلْطَة: مدت دراز، يا روزگار، مفلس، ناگهان، يا خانه كه سنگ فرش دارد. بَلْطَة: تبر، كلنگ. تَبْليط: سنگ فرش كردن، يا با آجر چهارگوش فرش كرد. مُبَلَّط: سنگ فرش شده. بَلاط: تخته سنگ. بَلاطُ قاشانى: كاشى، آجر. بَلْطَجى: سرباز كلنگ دار، لوطى، آدم بى شرف، هرزه، اوباش، گردن كلفت. بُلُط: گريختگان از لشكر، صوفيان بى باك. بَلاط: زمين هموار رُست، سنگهائيكه خانه و سراى را فرش كنند، هر زمين كه بر آن آجر و سنگ فرش كرده باشند. بَلاطُ الْاَرض: روى زمين يا منتهاى سخت از زمين. بَلاطُ الْمَلِك: قصر پادشاه و مجازاً مجلس او و بزرگان كشور او، كاخ سلطنتى، دربار شاهى. بَلُوط: درختى است معروف و ميوه آن خوراكى به شكل. بَلُّوطَة واحد: دندانه كليد. اِنْقَطَعَ بَلُّوطى: منقطع شد حركت من يا شكسته شد دل من يا پشت من. بَلُّوطُ الْاَرض: گياهى است كه برگ آن شبيه به برگ كاسنى. بَلاليط: زمينهاى هموار. بُلْطّى: قسمى از ماهى مشهور به مشط. بَلاطُ اِسْمِنْت: آجر سيمانى. بَلاطَة: لوحه، تخته سنگ. بَلاطَةُ الضَّريح: سنگ روى قبر. بَلْطُو: پالتو.