بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
اَجْنَبى: بيگانه، خارجى. اَجَنَة: اِسكِنه، قلم بندكشى بنّايان. اِجَّانَة و اِنْجانَة و ايجانَة - اَجاجين، ج: تغار، پياله، گودالى كه پاى درخت سازند براى آبيارى. مِئْجَنَة - مَاجِن، ج: آلتى كه به آن گازر مى كوبد. (اَجا اَجا(: ميش ها را به اين لفظ خوانند )بنا به قولى واوى و بحاء هم مى باشد). (اَحَّ) اَحّاً، ن: سرفه كرد. اَحّى: گلو روشن كرد به سرفه (در اصل اححّ به سه حاء بود). اُحاح و اَحيح و اَحيحَة: تشنگى، خشم، درد دل كه از غم پيدا شود، ناله. فى صَدْرِهِ اَحيحَةٌ مِنْ غَيْظٍ: در سينه او اندوه و خشم است. اَحاحَ زَيْدٌ: بسيار گفت زيد كلمه يا اُحاح را (ناله كرد). (اَحِدَ)، ف: پيمان بست. اَحِّدِ الْعَشْرَةَ تَاْحيداً: ده را يازده گردان. اَحِّدِ الْاِثْنَيْنِ: دو را يك گردان. تَوَحَّدَ: يگانه شد. اِتَّحَدَ و اِسْتَاْحَدَ: يكى شد و تنها گرديد.