بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
اَخُذَ اللَّبَنُ اُخُوذَةً، ك: ترش گرديد شير. اخَذَهُ بِذَنْبِهِ مُؤاخَذَةً: گرفت و عقوبت كرد او را بر گناهش. اَخَّذَ اللَّبَنَ تَاْخيذاً: ترش كرد شير را. اَخَّذَتْ زَوْجَها: بند كرد شوهر خود را به افسون تا نزد زنان ديگر نرود. مُؤْتَخِذ: سر فرود آرنده از درد، فروتنى كننده. اِئْتَخَذُوا فِى الْقِتالِ: گرفتند بعض ايشان بعض ديگر را در جنگ. اِتَّخَذَهُ (در اصل اِئْتَخَذَ بود): گرفت او را. اِسْتَخَذَ اَرضاً: گرفت زمين را (در اصل اتخذ يا استاخذ بوده است). مُسْتَاْخِذ: سر فرود آرنده از درد، فروتنى كننده از جهت بيمارى، موى دراز. اَخَذْتُ الشَّىْ ءَ وَ بِهِ اَخْذاً و تَاْخاذاً، ن: گرفتم اين چيز را. خُذْ عَنْكَ وَ دَعْ عَنْكَ الشَّكَّ: بگير و بپذير و بگذار از خود شك را، واگذار و رها كن شك را. اَخَذَ فُلانٌ فُلاناً اَخْذاً: در بدى انداخت و كشت و بست و گرفتار كرد او را - اخِذ، ص. اُخِذَ فُلانٌ بِذَنْبِهِ، ل: اسير كرده شد و پاداش داده شد بر گناه خود. اَخَذَ: دريافت كرد، بدست آورد، تحصيل كرد. اَخْذ: پاداش.