بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
اَخَذْتُ عَلى يَدِ فُلانٍ: بازداشتم او را از آنچه خواسته بود. اَخَذَ الشَّارِبَ اَخْذاً: كم كرد و بريد موى پشت لب را. اَخَذَ يَقُولُ كَذا: آغاز كرد چنين گفتن را. اَخَذَ الْبَعيرَ اِخْذاً: داغ كرد پهلوى شتر را از خوف بيمارى. اِخْذ: داغى كه بر پهلوى شتر كنند در وقت ترس از بيمارى. اِخْذ و اَخْذ: سيرت. ذَهَبُوا وَ مَنْ اَخَذَ اَخَذَهُمْ: رفتند ايشان و آنكه بر سيرت ايشان بود و اختيار كرد خوى ايشان را. لَوْ كُنْتَ مِنَّا لَاَخَذْتَ بِاَخْذِنا: اگر از ما مى بودى مى گرفتى خوى و عادت ما را. اُخُذ - اِخاذ و اِخاذَة واحد: درد چشم. اُخْذَة: افسونيست مانند سحر. اُخْذَةُ النَّارِ: زمان كمى پيش از نماز مغرب. اَخَذ: تخامه و بدهضمى كره شتر از شير. اَخيذ: گرفتار، اسير، پيرمرد غريب. اِخاذَة - اِخاذ و اِخاذات، ج: جاى جمع آمدن آب باران، آبگير، زمينى كه آن را براى خود جدا كنند، زمينى كه آن را امام به كسى دهد و مِلك كسى نباشد. اخِذ: شترى كه فربهى آن يا دندان برآمدن آن شروع گرديده باشد، شيرى كه وقت خوردن زبان را بگزد از شدت ترشى.