بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
اَخَذَهُ: دنبال او رفت، از او تقليد كرد. اَخَذَ اِسْماً: به نيكى شهرت يافت، نام نيكى پيدا كرد. اَخَذَ فى: دست بكار شد، آغاز كرد. اَخَذَ بِهِ: به چنگ آورد، نگهداشت، گير آورد. اَخْذ: دريافت، پذيرش. اَخَّاذ: دلربا، جالب توجه، گيرنده، گيرا. مَاْخَذ: سرچشمه، منبع، مايه، اصل، روش، طريقه، شيوه. مَاْخُوذ: گرفته شده، متحير. مُاْخُوذٌ بِهِ: معمولى، عادى، جارى. ماخِذُ الطَّيْرِ: دام و غيره كه بدان مرغها را صيد كنند. اَخَذَ الْاَلْواحَ (آيه): چون غضب موسى فرو نشست الواح را گرفت. اخِذٌ بِناصِيَتَها (آيه(: گرفت به پيشانى او )يعنى عقل او). (اَخَّرَ( تَاْخيراً: سپس گذاشت و سپس ماند )لازم و متعدى). مُؤَخِّر (مَبْنِيّاً لِلْفاعِلِ(: سپس گذارنده چيزها و نهنده آنها بجاى آنها )از صفارت باريتعالى). مُؤَخَّر (مَبْنِيّاً لِلْمَفْعُولِ): سپس و عقب چيزى. مُؤَخَّرُ الْعَيْنِ و مُؤَخَّرَةُ الْعَيْنِ (بكسر و فتح خا): دنباله چشم.