بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
اَدّ و اِدّ و اِدَّه - اِداد و اِدَد، ج: عجيب و شگفت، بلاى عظيم، كار سخت و زشت. لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً اِدّاً: بتحقيق آوريد چيزى شگفت. اَدّ و اِدّ و ادّ: غلبه و قوت. اَديد: ناله و فرياد (از اتباع شديد است شديدٌ اَديدٌ). (اَدُبَ) اَدَباً و اَدابَةً، ك: زيرك و نگاهدارنده حد هر چيز شد - اَديب، ص - اُدَبا، ج. اَدَبَهُ اَدْباً، ض و ادَبَهُ ايداباً: به مهمانى خواند او را. ادِب و مُؤْدِب، ص. اَدَبَ الْقَوْمُ اَدَباً: طعام مهمانى يا عروسى ساختند. ادَبَ الْبِلادَ: پر كرد شهرها را به عدل. اَدَّبَهُ تَاْديباً: ادب آموخت او را. اِسْتَاْدَبَ: ادب گرفت. اَدَّبَ الْقَوْمَ: تحت انضباط درآورد، سر و صورت داد، تنبيه كرد، چوب زد، گوشمالى داد. تَاَدَّبَ: درس خواند، تعليم يافت، فرا گرفت، با ادب بود، مؤدبانه رفتار كرد. اَدَب: آداب دانى، سلوك، تربيت، تهذيب، آراستگى، فروتنى، حيا، حجب، شكسته نفسى. اَدْب و اَدَب - اداب، ج: شگفت و عجب، زيركى و نگاهداشتن حد هر چيز. عِلْمُ اَدَبٍ: دانستن آن چيزى كه بدان خود را از اشتباه و خلل در كلام نگاهدارد. اَدَبُ الْبَحْرِ: بسيارى آب دريا.