بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
اَديم - ادِمَة و اُدُم و ادام، ج (اَدَم اسم جمع): چرم سرخ يا چرم دباغى شده. اَديمُ النَّهارِ: تمام روز يا روشنى آن. اَديمُ الضُّحى: اول چاشت. اَديمُ السَّماءِ: ظاهر آسمان. اَديمُ الْاَرضِ: روى زمين. ادَم - اَوادِم، ج: پدر بشر، ابوالبشر عليه السلام. اَدَمان: درختيست، پوسيدگى و سياهى تنه درخت خرما. اَدَمَ: چاشنى زد، مزه دار كرد. اِدام و اُدْم: چاشنى، فلفل، نمك، ادويه. اِدام: چربى روغن. اَدْم: پوست. آدَمِىّ: رحيم دل، با مروت، شايسته، انسان. ايدامَة - اَياديم، ج: زمين سخت بى سنگ. اَطْعَمْتُكَ مَاْدُومى: خورانيدم به تو نانخورش خود را (كنايه است كه آوردم نزد تو عذر خود را). آدَمِيَّة: انسانيت، شفقت، مروّت. (مُؤْدَن(: كوتاه )لغتيست در ودن مذكور). (اَدَهَ) اَدْهاً، ن: فراهم آمد كار قوم. (اَدَتِ) الثَّمَرَةُ اُدُوّاً، ن: پخته و رسيده شد ميوه. اَدَوْتُ لَهُ اَدْواً: فريب دادم او را. اَلذِّئْبُ يَاْدُوا لِلْغَزالِ: گرگ مى فريبد آهو بره را تا بخورد. تَاَدّى: گرفت براى دفع حادثه زمانه اسباب آنانرا. اَداة - اَدَوات، ج: دست افزار.