فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
اِذْن: پروانه، اجازه نامه مرخصى، رخصت.
اُذَيْنُ الْقَلْبِ: دهليز قلب.
آذِن: راهنما.
اِستِئْذان: اجازه خواهى، درخواست مرخصى.
مُؤَذِّن، اَذين: اذان گو.
اذانُ الْاِرنَبِ: گياهى است برگ او شبيه به برگ بارتنگ.
اذانُ الثُّورِ: گياه گل گاوزبان.
اذانُ الْجَدْىِ: گياه بارتنگ.
اذانُ الْعَبْدِ: گياهى است شبيه بارتنگ و آن را مزمار الرّاعى گويند.
اذانُ الْفيلِ: گياه پيل گوش كه قلقاس نامند.
اذانُ الْفارِ: گياهى است.
اذانُ الْقِسّيسِ: گياه هميشه بهار.
اذانُ الدُّبِ: گياه بوسير.
اِذَن: حرف جواب و جزاء شرط و به معنى اكنون، آنگاه.
اِنْكُمْ اِذاً مِثْلُهُمْ (آيه): شما آنوقت مثل آنهائيد.
اُذَنَة: كسى است كه هرچه بشنود تصديق كند.
اَذَنَة - اُذَن، ج: برگ دانه يعنى دو برگ كه اول از تخم برويد، بچه هاى شتران و گوسفندان، گياه خشك.
طَعامٌ لا اَذَنَةَ لَهُ: خوراكى كه رغبت به آن نباشد.
اَذان: آگاهى و اعلام نماز، اقامت.
اذِن: دربان، ضامن، قبول كننده كارى بر خود.
رَجُلٌ اُذانىّ و اذَن: مرد بزرگ گوش.
كَبْشٌ اذَنٌ و نَعْجَةٌ اَذْناءٌ: گوسفند نر و ميش ماده دراز - گوش.