بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
اَرَبَتْ مَعْدَتُهُ: فاسد گشت معده وى. اَرِبَ الدَّهْرُ: سخت شد زمانه. اَرِبَ الرَّجُل: خو گرفت و بينا شد مرد به چيزى، محتاج گشت، ساقط شد اعضاى او، بريده شد عضو او - اَرِب، ص. اَرِبْتَ مِنْ يَدَيْكَ و مَنْ ذى يَدَيْكَ: ساقط باد دستهاى تو. اَرِبَتْ يَدُهُ: ساقط شد دست او يا تهى دست شد و محتاج به ديگران گشت. اَرُبَ اَرَباً و اَرابَةً، ك: عاقل شد - اَريب و اَرِب، ص. ارَبَ عَلَيْهِمْ ايراباً: فيروزى و غلبه يافت بر آنها. ارَبَ مُؤارَبَةً: مغلوب كرد و فريب داد. فُلانٌ يُؤارِبُ صاحِبَهُ: فلانى فريب مى دهد رفيق خود را. مُؤارِب، ص. اَرَّبَ تَاْريباً: استوار كرد و حد معين نمود، افزون كرد، كامل ساخت، تمام نمود چيزى را. مُؤَرَّب، ص. اَعْطاهُ اللَّهُ عُضْواً مُؤَرَّباً: داد خدا او را عضو كامل و استوار. تَاَرَّبَ: به تكلف و زحمت زيرك شد، سختى كرد، اباء و امتناع نمود. تَاَرَّبْتُ فى حاجَتى: استوار و محكم و پابرجا شدم در حاجت خود. اِسْتَاْرَبَ: مديون شد. مُسْتَاْرَب: قرض دار، مديون. حَبْلٌ مُسْتَاْرِبٌ: ريسمان محكم تافته شده. اَرب: فاصله مابين دو انگشت سبابه و وسطى.