بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
قِدْرٌ اَريبَةٌ: ديگ جادار و شكم فراخ. مَاْرِب: محلى در يمن كه در آنجا نمك خيزد. مَاْرَبَة و مَاْرُبَة و مَاْرِبَة - مَارِب، ج: حاجت. مارَبَةٌ لا حَفاوَةٌ: سبب اختيار اين امر حاجت است نه مهربانى و شفقت. غَيْرِ اُولِى الْاِربَةِ (آيه): غير از آنانكه به نكاح حاجت ندارند. (اُرتَه): موئى كه بر سر آفتاب پرست باشد. (اَرَثَ) الْقَوْمَ اَرثاً، ن و اَرَّثَ: برانگيزانيد بعضى را بر بعضى. اَرَثَ النَّارَ و اَرَّثَ تَاْريثاً: برافروخت آتش را. اِرث: ميراث و اصل، امر قديم موروثى، خاكستر، بقيه چيزى. هُوَ فى اِرثِ صِدْقٍ: او در اصل راستى است. هُوَ عَلى اِرثٍ مِنْ كَذا: او بر امر قديم موروثيست از چنين. اُرث: خاريست. اُرثَة - اُرَث، ج: حد فاصل ميان دو زمين، پشته سرخ، سرگين آماده براى آتش افروختن، زمين سهل و نرم، رنگى از رنگهاى گوسفند كه از نقطه هاى سياه يا سفيد آميخته باشد. - ارَثْ، ص مذكر - اَرثاء، ص مؤنث. اِراث: آتش، آنچه بدان آتش گيرند مانند سوخته و غيره، آتش گيره. اَريث: آتش. (بِئْرٌ اَرتُوازِيَّة): چاه آرتيزين. (اَرتُوذُكِسىّ): مستقيم الراى، صائب راى. (اَرتُودُوكْس): دست اعتقاد. (اَرَجَ) اَرجاً، ن: برانگيخت، برانگيزانيد. اَرَجَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ، ض: مخلوط كرد. اَرَجَ الطّيبَ اَرَجاً و اَريجاً و اَريجَةً، ف: دميد بوى خوش. اَرَجَ النَّاسُ: آواز بلند كردند مردم در گريه.