بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
مُؤارَخَة: تاريخ گذاردن. مُؤَرَّخ: تاريخ دار، با تاريخ. اَرخ و اِرخ - اُرُوخ، ج: گاو نر. اَرخَة: ماده گاو وحشى. اِراخ: گاو وحشى. اُرخىّ: گاو نر جوان. اُرخِيَّة: بچه بز كوهى. (اِردَب): پيمانه مصرى جهت حبوبات، 1/98 هكتوليتر است. (اَردِشير(: شير خشمناك )لقب يكى از پادشاهان سابق ايران). (اِردَخِل(: پر گوشت و فربه )در ردخل مذكور). (اَردُواز): تخته سنگى. (اَرَزَ) اَرزاً و اُرُوزاً، ض ك ف: منقبض گرديد و گرفته شد از بخل، مجتمع شد، ثابت گرديد. اِنَّ فُلاناً سُئِلَ اَرَزَ وَ اِذا دُعِىَ اهْتَزَّ: فلانى وقتى كه چيزى از او خواهند، گرفته ميگردد و زمانى كه او را براى طعام خوانند خوشحال ميشود. - ارِز و اَروُز، ص. اَرَزَتِ الْحَيَّةُ، ض: پناه گرفت مار به سوراخ خود، برگرديد بسوى آن، ثابت ماند. اَرَزَتِ اللَّيْلَةُ: سرد شد شب. اَرزُ الْكَلامِ: پيوستگى و درستى كلام. اَرَّزَ الْوَتَدَ تَاْريزاً: ثابت گردانيد ميخ را. اَرز و اُرز: درخت صنوبر يا عرعر به شكل. اَرَزَة: درخت ارزن.