بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
اَرَطْوىّ و اَرطاوىّ و مَاْرُوط: شتريست كه پيوسته اَرطى را خورده، شتريست كه از خوردن اَرطى به درد شكم مبتلا باشد، پوست دباغى داده شده به برگ اَرطى. اَريط: مردى كه او را فرزند نشود. (اَرطَنسِيَّة): گل ادريسى. (اُرطَة، اَورطَة): گُردان از لشكر، باتاليون. (اُرغُن) و اَرغَنُون: نوعى آلت شادى و طرب است. (اُرِّفَ) عَلَى الْاَرضِ تَاْريفاً: نهاده شد بر زمين حدود و نشانه ها و بخش نموده شد. اُرفَة - اُرَف، ج: حد فاصل ميان دو زمين، گِرِه. اُرفىّ: شير خالص، مساحت كننده زمين. تَاْريفُ الْحَبْلِ: گره بستن ريسمان. هُوَ مُؤارِفى: حد مكان او تا حد مكان من است. (اَرِقَ) اَرَقاً، ف: بيدار و بيخواب ماند به شب. اَرِق و ارِق، ص. ارَقَهُ ايراقاً و اَرَّقَهُ تَاْريقاً: بيدار داشت او را. اِئْتَرَقَ: بيدار ماند به شب. اَرَق: بيدارى شب. اِرقان و اَرَقان و اِرِقان و اَرُقان و اَرَق و اُراق و يَرَقان: آفتى است كه به زراعت ميرسد و گويند زنگ زد، بيماريست كه متغير ميشود از آن رنگ بدن انسان بسوى زردى يا سياهى. اِرقان: درختيست سرخ، حنا، زعفران، گياه معروف به خون سياوشان. اَرَق: بيخوابى. ذَرعٌ مَاْرُوقٌ و مَيْرُوقٌ: زراعتى است آفت رسيده و زنگ زده. (اَرِكَتِ) الْاِبِلُ اَرَكاً و اُرِكَتْ، ف ن ل: مبتلا شد شتر بدرد شكم ازخوردن اراك - اَرِكَة و اَركى، ص.