بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
اَرَكَتِ الْاِبِلُ اُرُوكاً، ض ن: چريد شتر درخت اراك يا لازم گرفت و اقامت نمود در آن يا رسيد به هر درختى كه باشد و ايستاد در خوردن آن. - ارِكَة، ص اَوارِك، ج. اَرَكَ الرَّجُلُ الْاِبِلَ اَركاً: گذاشت مرد شتران را در اراك زار تا بخورند از آن. اَرَكَ فِى الْاَمْرِ: درنگ نمود در كار. اَرَكَ الجُرحُ: ساكن شد ورم زخم و نزديك به بهبودى رسيد. اَرَكَ الْاَمْرَ فى عُنُقِهِ: لازم گردانيد كار را بر او. اَرَكَ بِالْمَكانِ و اَرِكَ، ف: اقامت نمود در اين مكان. قَوْمٌ مُؤْرِكُونَ: گروه نازل شونده در اراك زار براى چرانيدن شتران. اَرَّكَ الْحُجْلَةَ تَاْريكاً: پوشانيد و آراست حجله را به تخت. اِئْتَرَكَ الْاَراكُ: استوار و بزرگ گرديد يا سرسبز شد درخت اراك. اِرك: گياه تلخ و شورمزه. عَشَبٌ لَهُ اِركٌ: گياهى است كه اقامت ميكنند در آن شتران. اَرضٌ اَرِكَةٌ: زمين اراك زار. اَراك - اُرُك و اَرائِك، ج: گياه تلخ و شورمزه، درختى كه به چوب آن مسواك كنند. اَراكٌ اَرِكٌ و مُؤْتَرِكٌ: اراك بسيار درهم پيچيده. اِبِلٌ اَراكِيَّةٌ: شتران اراك چرنده. هُوَ ارَكَهُمْ بِكَذا: او سزاوارتر آنهاست به چنين. اَريكَة - اَريك و اَرائِك، ج: تخت عروسى، هرچه كه بر آن تكيه زنند و بنشينند از تخت و بالش و پشتى و غيره، نيمكت پشتى دار.