بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
مُتَّكِئينَ فيها عَلَى الْاَرائِكِ (آيه): در بهشت بر تختهاى مزين تكيه زنند. ظَهَرَتْ اَريكَتُ الْجُرحِ: رفت و دفع شد خون و ظاهر شد گوشت سرخ. (اُرلَة): غلاف سر ذَكَر كه در وقت ختنه ميبرند. (اَرَمَ) ما عَلَى الْمائِدَةِ، ض: خورد آنچه كه در خوان و سفره بود و نگذاشت از آن چيزى را. اَرَمَ فُلاناً اَرماً: نرم گردانيد آن را. اَرَمَتِ السَّنَةُ الْقَوْمَ: خورد سال قحط قوم را و نگذاشت از آنها كسى - اَرِمَة، ص. اَرَمَ الشَّىْ ءَ: بست اين چيز را. اَرَمَ عَلَيْهِ: گزيد به دندان اين چيز را. اَرَمَ الْحَبْلَ: سخت تافت ريسمان را. اَرِمَ الْمالُ اَرَماً، ف: فنا شد مال. رَاْسٌ مُؤَرَّمٌ: سرى كه قسمتهائى از كله آن ضخيم باشد. بَيْضَةٌ مُؤَرَّمَةٌ: كلاه خودى است كه بالاى آن گشاد است. اِرَم و اَرام و اَرِم - ارام و اُرُوم، ج: نام پدر عاد اول يا ثانى و يا نام مادر ايشان يا نام شهر و قبيله ايشان است، نشان و علم كه در بيابان به جهت راه نصب كنند يا نشان عاد است، سنگهائى كه رويهم محكم چينند. اِرَمُ ذاتِ الْعِمادِ: دمشق يا اسكندريه و يا موضعى است در فارس (صاحب قدرت بودند). ما بِهِ اَرَمٌ و اَريمٌ: نيست در آن كسى و نه اثرى و نه نشانى. اَرَمْ وَاللَّهِ و اَرما و اللَّهِ: به معنى اَمْ و اَما وَاللَّهِ يعنى قسم بخداى. اُرَّم: دندان آسياب، دندانها يا اطراف انگشتان، سنگها و سنگ ريزه ها. فُلانٌ يُحَرِّقُ عَلَيْهِ الْاُرَّمُ: فلانى دندان مى خايد بر او.