بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
اَزَز: پرى مجلس و تنگى آن، مجلس پر و كثيرالازدحام، جماعت بسيار، حسابيست از گردش ماه و آن زيادتى ايام است كه ميان ماهها و سالها قرار دهند نظير كبيسه و خمسه مسترقه. اَزيز: سردى، سرد، شدت رفتن، صداى رعد، آواز جوش ديگ. اَزّ: طپيدن و جستن رگ، درديست در زخم، دُمَل، جماع، سخت دوشيدن ماده شتر، آب ريختن و جوشانيدن، برانگيختن و تحريص كردن. اِنَّا اَرسَلْنَا الشَّياطينَ عَلَى الْكافِرينَ تَؤُزُّهُمْ اَزّاً (آيه): ما فرستاديم شياطين را بر كافران كه برانگيزانند ايشان را بر گناه. (اَزَاَ) الْغَنَمَ، م: سير چرانيد گوسفندان را. اَزَاَ عَنِ الْحاجَةِ: بد دل شد و بازماند از حاجت. (اَزَبَ) الْماءُ اَزْباً، ض: جارى شد آب. تَاَزَّبُوا الْمالَ بَيْنَهُمْ: قسمت كردند مال را ميان خود. اَزِبَتِ الْاِبِلُ اَزَباً، ف: نشخوار نكرد شتر. اَزِبَ الشَّىْ ءُ، ف: سخت شد اين چيز. اِزْب: مرد كوتاه و ضخيم، زيرك و لئيم، زشت روى و لاغر، باريك مفاصل كه شكم و پائين او فربه شود و استخوانش باريك ماند. اَزِب و اَزيب: طويل و دراز. اِبِلٌ اَزِبَةٌ: شتر لاغر. اَزْبَة: شدت و قحط. مِئْزاب - مَازِب، ج: ناودان. (اَزَجَ) عَنّى اَزْجاً، ن: كاهلى و كندى كرد وقتى كه كمك خواستم از او. اَزِجَ اُزُوجاً، ف ن: بشتافت، سرعت كرد. اَزَّجَهُ تَاْزيجاً: بنا نمود و دراز گردانيد آن را. اَزَج - ازُج و ازاج و ازِجَة، ج: نوعى از عمارت و بناهاى طولانى و دراز است.